گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می
شودگاهی نمی شود که نمی شود که نمی شودگاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود…گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمشیر می شودازهرچه زندگیست دلت سیر می شودگویی به خواب بود جوانی مان گذشتگاهی چه زود فرصت مان دیر می شودکاری ندارم کجایی چه می کنیبی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۴۰۱/۱۰/۰۶ساعت 6:46  توسط جابر | همه چی تو هم...
ادامه مطلبما را در سایت همه چی تو هم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : rsolymhmd بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 6 دی 1401 ساعت: 23:57